نیستی و نبودنت برایم جانگداز شده است ... راستی آنجایی که رفتی بوی بهار آمده است و شاخه ی درختانش به شکوفه نشسته اند... تو را نمی دانم اما من بی تو بهاری ندارم و شکوفه درختان در نظرم بی جلوه اند تو نیستی ببینی که طراوت برگ های تازه رسته با آن رنگ سبز روشن چه جلوه ای دارن.
طنازی می کنن تو دل حسرت زده ام ....
کلافه ام بیا