یک راز قشنگ

این وبلاگ رو برای عزیزترینم ساختن.... شاید قسمتی از بی وفایی هام را جبران کنه

یک راز قشنگ

این وبلاگ رو برای عزیزترینم ساختن.... شاید قسمتی از بی وفایی هام را جبران کنه

سلام بانوی من

سلام بانوی من 

سالهاست که دلم در انتظار دیدن تو پر می کشد... 

سالهاست که در هر طلوع آفتاب منتظر می مانم تا شاید نشانی از تو خورشید بگیرم و سالهاست که در هر غروب خط سرخ خون تو را از افق ها نظاره می کنم... 

نمی دانی چه اندازه در فراغت دل تنگم . دوباره ماه ها گشتند و سال تازه شد و نوبت رمضان شد دوباره آمده ام در خانه ات به اصرار و التماس و پر از دل دلتنگی های سال گذشته . 

بانوی من تو نمی دانی چه فراقی دارد گریستن در شبهای پر برکت قدر و گریستن در عظمت مردی که که همسر تو بود.... 

اگر امروز می بینی به در خانه تو آمده ام و نه شویت به این خاطر است که او عاشق تو بود و کدام عاشق روی معشوق خود را زمین می زند .... 

بانوی من بی اندازه دلتنگم در فراق مردی که برزگ بود و بزرگی را معنا داد پیروز بود اما هیچ گاه پیروزی خود را بروز نداد او از آن روزی پیروز شد که که در کنارش آرام گرفتی تو تنها معشوقه ای بودی برایش که در دوری تو در چاه خون گریست و ما مردان امروز کدامینمان در فراغ عشقمان سر در گریبان چاه فرو می کنیم او تو را بی اندازه دوست داشت پس به پای تو می افتم و از تو خواهش می کنم که به او برسانی پیامم را که بی اندازه دلتنگتم حتی از پس این قرن های طولانی و روی هرگز ندیده ات را به جانم خریدارم ... 

بانوی من خط سرخ تو امروز دز روح ماست و ما هر روز به سرخی خون توست که عاشق می شویم و هیجان زده ..... 

سلام مرا به آن بزرگ مرد برسان..... 

به امید دیدار